نشست «حکمت و هنر نزد فارابی» در قالب طرح ملی نکوداشت مفاخر ایران اسلامی، ۱۶ اسفندماه در هنرستان هنرهای زیبای اصفهان برگزار شد.
قاسم پورحسن، دانشیار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در این نشست اظهار کرد: ما درباره فارابی سمینار برگزار میکنیم، ولی چیزی از او نمیدانیم؛ فارابی بامداد عقلانیت ایرانی و کتاب الحروف او آغاز عقلانیت است. موضوع اصلی سخنان من، تفاوت میراث فکری ما با سنت یونانی بهویژه در خصوص شعر و استعاره است. ما هنوز دیدگاه فارابی درباره شعر و استعاره را نخواندهایم؛ در سنت یونانی استعاره وجه بلاغی دارد و به گفته فارابی، استعاره قدرت زبان است.
وی افزود: به اعتقاد نیچه، همه تجربیات فرهنگی و احساسی ما که با زبان عادی قابل بیان نیست، با استعاره بیان میشود. استعاره را انحراف زبان دانستن، دیدگاه ارسطویی است، یعنی از معنای حقیقی به معنای ثانوی، مجازی و غیرحقیقی منتقل شدن؛ ولی طبق گفته فارابی، شکلگیری استعاره تابع رشد عقل بشر است، بهطوری که در دوره دانش ابتدایی بشر نمیتوانسته بهوجود بیاید.
به گفته این استاد دانشگاه، در سنت یونانی فقط یک وجه خوب از شعر میبینیم، در حالی که از نظر فارابی شعرا حکیمان جامعه هستند، به زبان نظم میدهند و به این ترتیب، زندگی، تجربیات و فرهنگ نیز نظم مییابد. در نتیجه، فارابی گسست معرفتی بنیادی با فلسفه یونانی دارد و لقب معلم ثانی از همینجا نشئت میگیرد. لذا، این دیدگاه که گمان میکنیم فیلسوفان ما نیمروز دیگر طلوع فلسفه یونان هستند، فهم کاملا نادرستی است.
خطابه به شرط دانایی
وی تصریح کرد: چون در زمانه فارابی برخی سعی داشتند بهوسیله خطابه بر عقل مسلط شوند، او با سخنوری و خطابه مشکل داشت؛ همچنین تا حدودی معتقد بود که نبود دانایی و معرفت باعث شده تا خطابه ارزش هنری نیز نداشته باشد، ولی جامعه به خطابه نیاز دارد، به شرطی که خطیب دانا باشد و بتواند از این دانایی برای جامعه استفاده کند.
پورحسن گفت: فارابی خطابه و شعر را با هم بهکار میبرد؛ یعنی معتقد است دانش زبانی با این دو دانش آغاز میشود. از دیدگاه فارابی، تمامی معانی معقول در دوره اول با خطابه و شعر انعکاس مییابد و هر چقدر عقل در جامعه رشد کند، آن جامعه محبوبتر است.
وی اظهار کرد: طبق نظر فارابی، اگر زبان جامعه همچنان آوایی و حرکتی باشد، عقل جامعه نیز رشد نمیکند، ولی واژههای نیرومند که توانایی بازسازی داشته باشند، باعث میشوند تا جامعه از نظر فکری پیشرفت کند. همین سخن را علامه طباطبایی در مقالهای اینگونه بیان میکند که دلیل عمده راکد ماندن جوامع، سنتهای مسلم و تغییرناپذیرند که هر پرسش و دیدگاه جدید را پس میزنند. در نتیجه، به نظر فارابی جامعه زمانی که بتواند به عقلانیت توجه کند، زایش خواهد داشت.
نیرومندی استعاره
دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی بیان کرد: این زایش در استعاره نیز از سوی فارابی مورد توجه قرار میگیرد. در دوره کنونی و به گفته نیچه، استعاره لشکر خروشانی از فرهنگ است و ما راهی غیر از استعاره نداریم؛ استعاره نیرومند است و مفاهیم بیانناپذیر از طریق آن بیان میشود. برای مثال، امروزه کاریکاتور بخشی از استعاره است.
وی گفت: رساله بوطیقای ارسطو منظمترین رساله درباره شعر است که به دست ما رسیده؛ در این رساله درباره استعاره کمتر سخن به میان آمده و قبل از فارابی نیز ترجمه شده است. یک اشتباه مسلم درباره فارابی این است که او هیچ زبان خارجیای بلد نبوده، در صورتی که فارابی رساله ریطوریقا را ترجمه و خلاصه کرده و شرح داده و اشتباهات پیشینیان از جمله ارسطو را نیز متذکر میشود. همه شرحهای بعدی نیز تحت تأثیر او هستند.
پورحسن افزود: فارابی به گفته خودش، در مکتب مرو با یوحنا بن حیلان، بخش محوری منطق یعنی آنالیزهای منطق و قیاس حجت را که بخش ممنوعه بوده و هنوز هم به عربی ترجمه نشده، خوانده است. وی بر رساله بوطیقای ارسطو شرح مفصلی نوشته و این شرح یکی از رسالههای مهمی است که تفاوتهای میان ارسطو و فارابی را نشان میدهد.
وی ادامه داد: فارابی در رساله تلخیص نوامیس، همه سنت یونان را تحلیل کرده و بعد از آن صورت جدیدی ارائه داده است؛ خاصیت علم انباشتگیست و حذف در آن جایی ندارد، شراکت علم لازم است تا بتوان ادعایی داشت. این چیزی است که در فارابی و ابنسینا اتفاق افتاد؛ فارابی همه رسالههای ارسطو و افلاطون را خوانده و آگاه بود که میتواند رسالةالجمع را بنویسد. او وقتی آرای ارسطو و افلاطون درباره شعر و استعاره را خواند، دیدگاه کاملا متفاوتی در اینباره ارائه داد.
این استاد دانشگاه در توضیح انواع نظریه تصریح کرد: نظریهای با عنوان استعاره صوری وجود دارد که شامل وجه زبانی، بلاغی و نحوی است. در طرف دیگر، استعاره مفهومی وجود دارد که متعلق به دوره جدید است و در همه مراکز علمی زبانشناسی گفته میشود که استعاره انحراف از زبان درست است؛ حال آنکه در مراجعه به آرای فارابی، در مقایسه با زمان کنونی، بهطور کلی با زبان و تفکر جدید مواجهیم، ولی طبق گفته نیچه، زبان همان تفکر است و تفکر در استعاره رخ میدهد؛ فرهنگ و زندگی را بدون استعاره نمیتوان بیان کرد و اینجاست که به منظور فارابی از استعاره پی میبریم.
ابنسینا وامدار اندیشه فارابی
حسن بلخاری، عضو هیئت علمی دانشکده هنرهای تجسمی دانشگاه تهران نیز در این نشست اظهار کرد: فارابی مهمترین اثر موسیقی جهان یعنی «موسیقی کبیر» را نوشته که متأسفانه جلد دوم آن مثل جلد دوم کتاب بوطیقای ارسطو در غارتخانه تاریخ گم شده است. این کتاب ۸ مقاله دارد و مقدمه آن میگوید در جلد دوم که شامل چهار مقاله است، به نقد و تحلیل آرای موسیقیدانان پیشین پرداخته شده است. این کتاب تأثیر مستقیم بر علم موسیقی طب ابنسینا داشت؛ ابنسینا بحق و فروتنانه خود را وامدار اندیشه فارابی بهویژه در خوانش کتاب مابعدالطبیعه یا متافیزیک ارسطو میداند، بهطوری که فقط بعد از خواندن کتاب اغراض مابعدالطبیعه فارابی بود که توانست کتاب متافیزیک ارسطو را بفهمد.
وی افزود: بعد از ابنسینا، صفیالدین اُرموی، قطبالدین شیرازی و عبدالقادر مراغهای که واضع موسیقی جهان اسلام بهویژه موسیقی ایرانی بود، اهمیت زیادی در این زمینه دارند؛ همه این افراد وامدار معلم ثانی یعنی فارابی هستند. در کتاب «مقاصدالالحان» از قول عبدالقادر مراغهای روایت شده که ابنسینا در مواجهه با علوم گوناگون میگفت: «اینک مرد، کو علم؟» که کنایه از استادی مسلط او بر همه علوم بود، ولی در مواجهه با موسیقی گفت: «اینک علم، کو مرد؟» که نشانه ناتوانی وی در نواختن موسیقی بود.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران ادامه داد: افراد در تاریخ علم موسیقی به سه دسته تقسیم میشوند؛ دسته اول، عالمان علم مثل ابنسینا و اخوانالصفا هستند که نوآوریهای زیادی داشتند. دسته دوم، عاملانی مثل صفیالدین ارموی و عبدالقادر مراغهای هستند که موسیقی مینواختند و در نهایت دسته سوم، عاملان عالم یا عالمان عامل هستند، مثل فارابی که یکی از بینظیرترین حکیمان در عرصه علم عملی و نظری است.
وی به روایتی از ابن خلکان اشاره کرد و گفت: روزی فارابی در مجلس سیفالدوله حضور یافت و به امر او در آن مجلس مشغول نواختن شد؛ این حکیم از طریق نواختن موسیقی توانست افراد حاضر در مجلس را ابتدا به خنده و بعد به گریه بیندازد و در نهایت به خواب ببرد.
افسانهای برای اساطیر
بلخاری با بیان اینکه تمدنها به ساختن افسانه برای اساطیر خود تمایل دارند، اظهار کرد: این روایت از ابن خلکان افسانه نیست، چون ۲۰ سال بعد از مرگ فارابی، اخوانالصفا در رسایل خود این روایت را بیان میکند. درواقع، شهرت این روایت باعث شده تا در طول زمان تکرار شود. ما در حوزه موسیقی از نظر اجرا و قوانین نظری فوقالعاده هستیم، اما از نظر نقد موسیقی متأسفانه کاملا برعکس است. کتاب دوم فارابی در نقد موسیقی نیز فوقالعاده است. نظریهای از فیثاغوریان در موسیقی وجود دارد که مولانا در شعر «ناله تنبور و بعضی سازها» به آن اشاره کرده است؛ طبق این نظریه، موسیقی انعکاس حرکت افلاک است که یک فرد از طریق تزکیه فراوان میتواند آنها را شنیده و بهوسیله نتها به موسیقی تبدیل کند. فارابی و ارسطو این نظریه را قبول ندارند، اما هر کدام دلایلی متفاوت با دیگری برای رد این نظریه ارائه میدهند.
وی تصریح کرد: ما نیمروز دیگر فلسفه یونان نیستیم، بلکه از آن استفاده کردهایم و به این استفاده ارادت داریم، ولی اگر سرچشمهای مثل حکمت پهلویون ایران باستان نبود، شیخ اشراق در حکمتالاشراق نمیتوانست بگوید حکمت ایران باستان را احیا کرده است. در نتیجه، حاکمان ما از ایدههای ایرانی در باب فلسفه استفاده کردهاند.
منبع: خبرگزاری ایکنا اصفهان