نشست گفتوگو درباره کتاب «آبشالوم، آبشالوم» نوشته ویلیام فاکنر از سلسلهنشستهای سهشنبههای فصل سخن، 14 شهریورماه در کتابفروشی اردیبهشت جهاددانشگاهی واحد اصفهان برگزار شد.
امین ناطقی، پژوهشگر ادبیات در این نشست در معرفی نویسنده کتاب، اظهار کرد: ویلیام فاکنر در سال 1897 میلادی در جنوب آمریکا متولد شد، رشد یافت و باقی عمر خود را در همانجا گذراند. از سالهای اولیه زندگی او اطلاعات زیادی در دست نیست و خود نیز نیاز چندانی به مطالعه درباره محل زندگیاش نداشت؛ زیرا بعد از جنگ سیاهان و بردگان جنوب با سفیدپوستان شمال آمریکا، با اینکه سیاهان جنوب شکست خوردند، ولی آزادی آنها اعلام شد و اجداد فاکنر به نفع جنوبیان جنگیده بودند؛ بنابراین او از همان دوران احساس سرخوردگی داشت.
وی درباره تحصیلات فاکنر توضیح داد: تحصیلات او نامرتبط بود، مانند دیگر اهالی قلم میانه خوبی با درس و مشق نداشت؛ ولی هر چیزی را که جالب مییافت، مطالعه میکرد. در سال 1918 که صلح اعلام شد، او به نوشتن شعر برای روزنامهها و مجلات مدارس پرداخت. نخستین مجموعه شعر فاکنر در سال 1921 به نام «الهه مرمری» انتشار یافت و یک سال بعد با شروود اندرسون، نویسنده بزرگ آمریکایی آشنا شد که نقطه عطفی در زندگی او و انگیزه رماننویسیاش بهشمار میآمد. در جنوب آمریکا دو گروه پروتستانها و مهاجران فرانسوی بسیار دیده میشدند؛ پس بهطور ناخودآگاه فاکنر با این دو گروه از جامعه روبرو بود که گرایشهای خاص خود را داشتند؛ برای مثال گروه فرانسویان تحت تأثیر بالزاک، امیل زولا و… قرار داشتند. گروه پروتستان نیز با کتابهایی مانند انجیل و شاه جیمز که شاهکاری ادبی است، مواجه بودند. این پژوهشگر ادبیات ادامه داد: دو رمان «پشهها» و «پول سیاه» محصول این دوره هستند؛ سالهای پربار زندگی ویلیام فاکنر از 1927 آغاز شد که شاهکار او یعنی «خشم و هیاهو» همزمان با رمان «پرچمها در غبار یا سانتوریس» به چاپ رسید؛ سپس تا سال 1962 که فوت شد، علاوه بر مجموعه بزرگی از داستانهای کوتاه، 13 رمان دیگر نوشت که از میان آنها «آبشالوم، آبشالوم»، «حریم»، «یک گل سرخ برای امیلی» و «گور به گور» را میتوان نام برد. وی درباره خلقیات ویلیام فاکنر تصریح کرد: او شخصیتی پیچیده و چندجانبه داشت و انسانی عجیب و غریب بود، هیچگاه تن به مصاحبه نداد، اگر هم گاهی مجبور به مصاحبه میشد، درباره کارهایش به گفتارهای ضد و نقیض میپرداخت، خود را از ادبیات روز دور نگه میداشت و در انزوای نسبی به سر میبرد. ویلیام فاکنر هم به انسانی شریف، نیکنفس، مهربان، صمیمی و خونگرم معروف بود و هم انسانی خونسرد، افادهای و گندهگو شناخته میشد. او در دورهای کوتاه با هالیوود و صنعت سینما همکاری و تعدادی فیلم تولید کرد.
رویکرد فاکنر به برابری
ناطقی درباره رویکرد فاکنر به برابری گفت: برخلاف آنچه درباره او گفته شده که مخالف بردهداری بوده است، ولی متأسفانه معتقد بود سیاهان با یکدیگر برابرند و سفیدان نیز با یکدیگر؛ یعنی سفیدپوستان و سیاهپوستان را با یکدیگر بهطور کامل برابر نمیدانست. فاکنر معتقد بود سیاهپوستان شرافت و نزاکت انسانی خاص خود را دارند، به آنها بیاحترامی نمیکرد و معتقد بود نباید برده باشند؛ ولی آنها را با سفیدپوستان هم برابر نمیدانست.
وی درباره درونمایه آثار فاکنر بیان کرد: زمینه داستانهای او، جنوب آمریکا از جمله شهرهای آکسفورد، آلاباما و ممفیس است. فاکنر برای داستانهایش تاریخ خاصی با محیطی افسانهای میآفرید؛ این محیط افسانهای چیزی جز همان قطعه زمینی نیست که در آکسفورد قرار گرفته و ملک شخصی اوست. از آنجا که این نویسنده در آثار خود به دنبال علت و چرایی میگشت، در بند تاریخ و ترتیب زمانی نبود، گویی قصد داشت با شکستن سد زمان، گذشته و حال را با یکدیگر پیوند بزند، آن هم در زمان خورشیدی؛ بهطوری که انسانهای بدوی از آن اطلاع داشتند. در ورای چنین روایتی، همچنان تلاشی برای نظم دادن دیده میشود؛ روایتها و رویدادها دوباره در هر رمان جدید رخ میدادند و جرح و تعدیل میشدند. شخصیتهایی که در یک رمان بیاهمیت بودند، در رمانی دیگر ابعاد مهمی مییافتند. این پژوهشگر ادبیات درباره شخصیتهای رمانهای فاکنر گفت: این شخصیتها به سه دسته سیاهان، اشراف و دهاتیها تقسیم میشوند. دهاتیها شخصیتهایی مستقل یا چپاولبازانی هستند که با زیرکی سر دیگران را کلاه میگذارند، فردیت خود را حفظ میکنند و به کسبوکار در زندگی ساده و روستایی عشق میورزند. از اینجا مشخص است که فاکنر قدرت استقلالطلبی و مناعت نفس آنها را میستایید و با زندگی مشقتبار آنها همدردی میکرد. شخصیتهای سیاهپوست نیز بهدلیل داشتن منش و خلقوخوی انسانی و بیآلایش اهمیت ویژهای در آثار فاکنر یافتهاند. آنها تصویر آرزوها و خاطرات فاکنر و صدای عدالت انسانی هستند. شخصیتهای اشرافی نیز زمینه اجتماعی و خصلت مشابه دارند، بهطوری که در بطن هر رمان تجربهای تلخ و عمیق نهفته است.
وی افزود: در آثار فاکنر به جز چند مورد خاص، صحبتی از عشق که بیدارکننده دل و جان باشد، به میان نیست؛ او دو بخش بلند رمان آبادی را به نماد جنسی یولا و گاو اختصاص میدهد و در هر بخش، اشارات تصویری مربوط به باروری فراوان است؛ همچنین دنبال کردن گاو به وسیله انسان ابله رمان نشاندهنده پیوند انسان با طبیعت است. کنتین در رمان «خشم و هیاهو» معتقد است که زنان به فساد گرایش دارند. اصولاً اکثر شخصیتهای زن که مورد توجه ویلیام فاکنر قرار میگیرند، پا به سن گذاشتهاند و هیچ احساسی برنمیانگیزند؛ مانند دلسی در «خشم و هیاهو»، مولی در «برخیز ای موسی» و میس روزا در «آبشالوم، آبشالوم».
ناطقی اضافه کرد: اگر این موضوع را ضعف در آثار فاکنر بهشمار بیاوریم و آنچنانکه منتقدان آثار او بیان کردهاند، این موضوع را بر تنفر از جنس مخالف حمل کنیم، مزیت آثار فاکنر را میتوان در توصیف شرافت، شجاعت، رحم و مروت، روابط متقابل نژادی و سادگی انسان روستایی در نظر گرفت، همچنین در بعضی از آثار او آرزویی مبهم آمیخته با حسرت برای برقراری مجدد سنتهای انسانی گذشته به چشم میخورد.
زندگی شخصی ویلیام فاکنر
وی درباره زندگی شخصی ویلیام فاکنر توضیح داد: پدربزرگ او شخص محترم و بزرگی بود و بهعنوان سیاستمدار، سرباز، مزرعهدار، تاجر و در اواخر زندگیاش، نویسنده پرفروش فعالیت میکرد و مالک شرکتی بازرگانی بود. بعضی از اوقات، انعکاس شخصیتهایی از زندگی ویلیام فاکنر را در داستانهای او میبینیم؛ برای مثال انعکاس شخصیت پدربزرگش را در بعضی از داستانها مشاهده میکنیم. فقط مردان خانواده منبع الهام ویلیام فاکنر نبودند، بلکه زنان خانواده نیز تأثیر مهمی بر سبک نویسندگی او گذاشتند؛ بهطوری که مادر و مادربزرگ او کتابخوان حرفهای و نقاش و عکاس قابلی بودند، آنها به او زیبایی خط و رنگ را آموختند. همچنین کارولین بار، پرستار سیاهپوست فاکنر بود، کسی که بعدها ویلیام از او بهعنوان منبع انگیزههای جنسیتی و نژادی یاد میکرد. فاکنر در دوران نوجوانی شیفته نقاشی بود و از خواندن و نوشتن شعر لذت میبرد. با وجود هوش سرشاری که داشت، از مدرسه اخراج شد و هیچگاه نتوانست مدرک دبیرستان را بگیرد، مدتی هم بهعنوان نجار و سپس منشی در بانک پدربزرگش مشغول به کار شد.
این پژوهشگر ادبیات اظهار کرد: فاکنر در سال 1928 و در 31 سالگی، نوشتن کتاب «خشم و هیاهو» را آغاز کرد؛ البته در ابتدای این کتاب سه داستان نوشت، ولی بعد احساس کرد شخصیتهای آنها به داستان بلندتری احتیاج دارند. در نهایت در سال ۱۹۲۹ این رمان چاپ شد و اولین اثر او لقب گرفت که در دنیای یوکناپاتافا جریان دارد. فاکنر در همین سال با استل اولدم ازدواج کرد. رمان «گور به گور» نیز در سال 1930 منتشر شد. فاکنر در این سال تعدادی از داستانهای کوتاهش را برای مجلههای گوناگون فرستاد که درآمد کافی برای او ایجاد کرد. رمان «حریم» که در سال 1931 منتشر شد، روایت دزدی و تجاوز به زنی جوان است که تعجب خوانندگان را برانگیخت و درآمد مالی خوبی برای فاکنر به دنبال داشت.
وی ادامه داد: اولین مجموعه داستان کوتاه ویلیام فاکنر با عنوان «این 13تا» به همسرش استل اختصاص داده شده که شامل تعدادی از بهترین داستانهای اوست. رمان بعدی فاکنر در سال 1939 به نام «روشنایی ماه اوت» منتشر شد. این کتاب هماکنون یکی از بهترین آثار او بهشمار میرود. سال 1932، اولین حضور فاکنر در صنعت فیلمسازی ثبت شد و اولین قراردادش 6 ماهه بود؛ همچنین اولین اقتباس از کتاب حریم را فروخت. فاکنر تا 1945 به همکاری در هالیوود ادامه داد و طی این مدت، آثار خوب دیگری از جمله «آبشالوم، آبشالوم» را نوشت. او در ششم جولای 1962 در روز تولد پدربزرگش در اثر حمله قلبی فوت کرد.
ناطقی با بیان اینکه آثار فاکنر چند شیوه روایتی دارند، گفت: او در روایتگری خود از جریان سیال ذهن استفاده میکرد. این روش سه ویژگی خاص دارد؛ اول اینکه زاویه دید داستانها اول شخص است. تا مقطعی، شیوه روایت در داستانهای کلاسیک بهطور خطی بود؛ ولی به مرور این سبک روایتگری به مارپیچی تبدیل شد. در داستانهایی که جریان سیال ذهن استفاده میشود، وقتی راوی تکگو باشد، مرحله به مرحله رشد مییابد و با هر گام، مسائل جدید را کشف و ابهامزدایی میکند، در عین حال ممکن است مطالب جدید در ذهن او ایجاد شود؛ بنابراین این روش را مارپیچ گردبادی مینامند. به این شکل از روایت، صدای روایت گفته میشود. نوع دیگری از روایت مبتنی بر زمان آن است، شکل ادبیاتی که فاکنر در آن دوره استفاده کرد، به زمان دیدگاه خطی ندارد. در این شیوه از روایت، شخصیتها در طول زمان رفتوآمد دارند و در یک مقطع محبوس نیستند.
وی اضافه کرد: یکی از مشهورترین آثار ادبی به سبک نوشتاری گوتیک، متعلق به ویلیام فاکنر است. آنچه از متولدان دهههای 70 و 80 یاد گرفتم، این است که پیش از شروع مطالعه آثار فاکنر ذهن خود را با موسیقی آماده میکنند یا به سینمای این سبک رو میآورند؛ بنابراین به کسانی که مشتاق مطالعه آثار او هستند، چنین کاری را توصیه میکنم تا ذهن با این فضای گوتیک آشنا شود. ما ایرانیان بهدلیل تجربه زیسته متفاوتی که با فضای چنین کتابهایی داریم، پیش از شروع مطالعه بهتر است فضای ذهنی خود را آماده کنیم. جریان سیال ذهن یکی از ایدههایی بهشمار میرود که از روانشناسی و جامعهشناسی وارد حوزه داستان شده است. ادبیات گوتیک نوعی ادبیات داستانی اروپایی محسوب میشود که در ابتدای قرن هفدهم پا به عرصه وجود گذاشت، نام این سبک در ابتدا با ترس و وحشت ارتباطی نداشت، در عوض سبکی از معماری قرون وسطایی بود؛ ولی در نهایت با رمز و راز و پیچیدگی همراه شد.
این پژوهشگر ادبیات توضیح داد: ویلیام فاکنر همیشه دو کتاب از آثار ویلیام شکسپیر، کتاب مقدس و شاه جیمز را همراه داشت. او انسانی نسبتاً مذهبی بود؛ ولی همیشه به این دلیل کتاب مقدس را همراه خود نداشت، بلکه این کتاب به لحاظ نوشتاری و ایدهپردازی نظر فاکنر را به خود جلب کرده بود. افراد و نویسندگان بسیاری از این کتاب ایده گرفتهاند. از طرف دیگر، فاکنر تا حد زیادی تحت تأثیر جیمز جویس و اثر او با عنوان «اولیس» نیز قرار گرفته بود.
منبع: خبرگزاری ایکنا