الإمامُ عليٌّ عليه السلام: «والمالُ تَنقُصُهُ النَّفَقَةُ والعِلمُ يَزكو عَلَى الإنفاقِ؛ دارايى با خرجكردن كم مىشود، اما دانش با انفاق زياد مىگردد.» (الخصال، ج 1، ص 186)
هرچه در انسان ریشه طبیعی داشته باشد، وقتی به کار میافتد، رشد مییابد؛ ولی اشیای منقطع با بهکارافتادن از بین میروند. موجود زنده در نتیجه گذشت زمان رشد مییابد؛ ولی غیر زنده چنین نیست، یک سلول با گذشت زمان تکثیر میشود.
علم به زندگی انسان مربوط میشود و از صفات حیات انسانیست. در بیولوژی چندین فرق میان موجود زنده و غیرزنده ذکر میشود: یکی از آنها این است که موجود غیرزنده با گذشت زمان به طرف کهنگی، پیری و فرسودگی میرود؛ اما موجود زنده میتواند صاحب حرکتی از ضعف به طرف قوت و نیرو باشد. مال بهدلیل ویژگی جمودش، در نتیجه مصرف کم میشود؛ اما علم چون با انسان اتصال دارد، مصرف آن درست همانند مصرفشدن انرژی در ورزش است: انرژی کهنه سوخته میشود و ظرف خالی میگردد و برای پرشدن از انرژی نو آماده میشود.
خستگی ناشی از ورزش، نوعی مرگ آنیست؛ ولی نیرویی که یک ماه بعد به وجود میآید، حیاتیست ناشی از بهکارگیری نیروی موجود. حیات موجود زنده در ممات است؛ یعنی باید یک مرحله حیات را بگذراند تا حیات دیگری بیابد. گویا مرگ برای انسان یک پل است که اگر از این پل بگذرد، به تبدیل کمی و کیفی منجر میشود. رشد کمی و کیفی وابسته به عبور از این پل است. یک سلول حتما باید متلاشی شود تا دو سلول شود.
به بیان دیگر، علم همچون «چاه» است و مال مانند «آب حوض»: آب حوض با برداشتن کم میشود؛ چون از حوض تراوش نکرده، بلکه از خارج حوض به دست آمده و در حوض ریخته شده است. طبیعیست که با خارجشدن آب، حوض خالی میشود؛ همانطور که از ابتدا خالی بود. آب چاه از چاه تراوش میکند؛ لذا با برداشتهشدن آب، مجاری تراوش، رونق و وسعت جدید پیدا میکند و آب بیشتری از آن خارج میشود و در نتیجه، بر مقدار آب چاه افزوده میشود و با برداشتهشدن آب کهنه، آب نو به جای آن سرازیر میشود؛ چون آب کهنه مانع حرکت آب تازه بوده است.
نقش انفاق در وسعت علم و مال
علم نیز چون از انسان تراوش میکند، با «انفاق» مجرای آن وسعت مییابد و زمینه برای تراوش علم جدید فراهم میشود؛ مثلا وقتی به کسی چیزی میگوییم، چیزهای تازهای در جوانب آن به ذهن میآید. از طرفی هم نیاز بیشتری برای ارتقای خود احساس میکنیم.
پستان مادر بهگونهایست که اگر کودک آن را نمکد، دیگر شیر تولید نمیکند. شرط تولید شیر، خرج کردن آن است. اگر راکد شد، تولید نمیشود. البته ناگفته نماند، مالی که در مقابل علم باشد، مال اغنیاست که خود را وقف مال میکنند. چنین مالیست که خرجکردن، آن را کم میکند؛ به خلاف مالی که در «نفقه» و «زکات» رشد مییابد؛ یعنی اگر مال حافظ دین باشد، رشد میکند.
پس سخن حضرت در اینجا با اخبار مرتبط با رشد مال بهوسیله نفقه و زکات منافاتی ندارد. ارتباط مال و انسان، ارتباطی قراردادیست و نه پیوستی طبیعی، به خلاف علم؛ زیرا که اتصاف به مال جعلیست و اتصاف به علم طبیعی. پس مالکیت، قراردادیست و خیالی؛ زیرا که مالک خداوند است. مثل وقتی که پدرها برای بچهها اسباببازی میخرند، بچه خود میگوید مال من است یا نه، پدر میگوید مال توست و در نتیجه همین قرارداد، انسان احساس ارتباط با مال میکند و اینجاست که اگر انسان صاحب اراده و عزیمت باشد، بهگونهای که بتواند مال را در مجرای صحیح آن به کار برد، این احساس و دارایی میتواند برای او مبارک باشد؛ اما اگر نتوانست مال را در کنترل خویش داشته باشد، ممکن است مال، او را به زمین بکوبد و هلاک کند؛ مثل صیادی که ماهی بزرگی فزونتر از توان خویش به تور انداخته باشد.
رفاقت با علم و مال هم مانند رفاقت با انسان است. اگر نتوانیم او را عوض کنیم، خودمان عوض میشویم و برای همین است که در انتخاب رفیق باید دقت کنیم.
«و صَنيعُ المالِ يَزولُ بِزَوالِهِ»؛ هرچه بهوسیله مال به دست بیاید، تا زمانی باقی میماند که مال حفظ شود و همین که مال از دست رفت، آن هم از دست میرود.
شخصیت، آبرو، دوست و… که با مال به دست آمده باشد، در صورت ازبینرفتن آن، از میان میروند؛ یعنی اگر مال علت محدثه باشد، علت مقبیه هم خواهد بود.
حضرت در نامهای به مالک اشتر، در خصوص خواص و اطرافیان چنین مینگارد: «از همه پرخرجتر در موقع آزادی و از همه کمخدمتتر در وقت احتیاج، همین اطرافیانت هستند و این را بدان که تا در فکر حفظ اشراف باشی، باید بسیار خرج کنی و این در حالیست که این جماعت در وقت حاجت از تو میگریزند؛ زیرا آنها بهدلیل مال و جاه و شکوه و جلال و حکومت تو به تو نزدیک شدهاند و به همین دلیل نیز با کمترین احساس ضعف در کار تو، از تو میگریزند.» (نهجالبلاغه، نامه 53)
منبع: «با علی(ع) در صحرا؛ شرح دو حکمت از نهجالبلاغه»، آیتالله محیالدین حائری شیرازی، دفتر نشر معارف، صص 28 ـ 31.