به گزارش ایسنا، این بخشی از صحبتهای مطرحشده در نشست هویت فرهنگی اصفهان با محوریت «گفتوگو با گذشته درآمدی بر تاریخ شفاهی محلات اصفهان» بود که با حضور عبدالمهدی رجائی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ اصفهان و میترا گودرزی، مدرس دانشگاه و پژوهشگر تاریخ، در سالن جلسات معاونت پژوهشی جهاددانشگاهی اصفهان برگزار شد.
اخیراً موضوع «بررسی چالشها و فرصتهای هویت فرهنگی اصفهان»، در دستور کار بخشهای مختلف معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی واحد اصفهان و از جمله خبرگزاری ایسنا قرار گرفته است، زیرا این موضوع از نظرگاههای مختلف برای اصفهان و آینده فرهنگی و اجتماعی آن اهمیت دارد. نشست تاریخ شفاهی محلات اصفهان نیز در همین راستا برگزار میشود، چرا که براساس تاریخ شفاهی، میتوان به تصویر روشنی از جنبهها و ابعاد مختلف هویت فرهنگی اصفهان دست پیدا کرد.
رجائی؛ نویسنده و پژوهشگر تاریخ در این نشست، گفت: در رشتۀ تاریخ به شکل آکادمیک به ما یاد داده بودند که دادههای تاریخی را باید از دل کتابهای پیشین به دست آورد. اگر استادی مدرنتر بود، میگفت که باید تاریخ را از دل اسناد گذشتگان بیرون کشید که در اماکنی مانند سازمان اسناد ملی و وزارت خارجه، مجلس و در آشیوهای مخصوصی موجود است. روزنامهها هم یک منبع تاریخی مهم هستند. خودِ من قدمهایی برداشتم و سعی کردم از دل روزنامهها نیز اطلاعات تاریخی را بیرون بکشم و تاکنون هم آثاری از همین مسیر در حوزۀ تاریخ اصفهان نوشته و منتشر کردهام. یکی از آنها کتاب «تاریخ اجتماعی ا صفهان در عصر ظلالسلطان» است که بر مبنای دادههای روزنامۀ «فرهنگ اصفهان» تدوین یافت.
وقتی در مقطع دکترای تاریخ محلی در دانشگاه اصفهان درس میخواندم، بهطور آکادمیک با تاریخ شفاهی آشنا شدم که این درس را استادم، جناب آقای دکتر مرتضی نورائی ارائه میکردند. تاریخ شفاهی در این دوره برای من تازگی داشت. پیشتر توجه و باوری به آن نداشتم و سراغش هم نرفته بودم. من در مطالعات تاریخیام به کتابها و اسناد و مطبوعات تکیه داشتم، اما تاریخ شفاهی مسیری نو شد. دکتر نورائی در چهارچوب نظری مشخصی تاریخ شفاهی را به ما آموختند. می توان گفت برای نخستین بار در دانشگاه اصفهان درس تاریخ شفاهی، جزوی از دروس رشتۀ تاریخ شد.
دنیای تاریخ شفاهی مربوط به دو یا یک نسل گذشته است، یعنی راوی بتواند بگوید که خود من دیدم یا شنیدم یا از نسل قبل از خودم شنیدم. بنابراین، تاریخ شفاهی یک منبع جدید شد تا از آن در تاریخنگاری استفاده کنیم. کتابی که در دست دارم و ملاحظه میفرمایید «اسناد بلدیه و شهرداری اصفهان از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی» است. دوستان ما در شهرداری با تکیه بر اسناد و روزنامههایی که در اختیار داشتهاند، کتابی تدوین کردهاند که بخش از تاریخ شهرداری اصفهان است. این کتاب فاقد تاریخ شفاهی است. باید بین السطور آن را از دل تاریخ شفاهی جست و تکمیل کرد. مثلاً در اینجا می آید که فلان خیابان کشیده شد، اما این که مردم محل از کشیدهشدن خیابان راضی بودند یا اینکه رضایتی نداشتند، از مسیر تاریخ شفاهی دانسته میشود. تاریخ شفاهی به ما یاد میدهد که همواره حرفهای ناگفتۀ بسیاری وجود دارد که نه در کتابها، نه در اسناد و نه روزنامهها نمیتوان آنها را یافت. تاریخ شفاهی سرشار از حرفهای مگو، حاشیۀ حوادث و پشت صحنهها است. گاهی ما در تاریخ میخوانیم که یک روز فلان پروژه افتتاح شد. واقعیت به این سادگی نیست و قطعاً در دل آن حاشیهها و انگیزههای بسیاری وجود داشته است. این مباحث را بیش از همه از دل تاریخ شفاهی میتوان به دست آورد.
گودرزی؛ مدرس دانشگاه و پژوهشگر تاریخ: در ابتدای بحثم باید از جناب آقای دکتر مرتضی نورائی قدردانی کنم. ایشان دِین بزرگی به گردن شفاهیکاران اصفهان دارند. تلاش زیادی کردند تا اهمیت تاریخ شفاهی را برای ارگانها، سازمانها و نهادهای مختلف ازجمله دانشگاه ثابت کنند. دانشگاه یکی از آن نهادهایی بود که مقابل تلاشهای دکتر نورائی ایستاده بود. ایشان ایستادگی کردند و خودشان حتی تأکید کردند که باید تاریخ شفاهی دانشگاه اصفهان هم نوشته شود.
امروز، مجموعههای متعددی از تاریخ شفاهی داریم که قطعاً نمیتوان گفت تواریخ کاملی هستند، اما روندی رو به تکامل دارند. امروز، ما کتابی در حوزۀ تاریخ شفاهی با عنوان «زبان ذوب» داریم که تاریخ شفاهی ذوبآهن اصفهان است. یکی از همکاران ما، دکتر مسیبی، تاریخ شفاهی بانکهای جدیدالتأسیس را نگاشتهاند. یکی از پژوهشهای من تاریخ شفاهی محلات اصفهان است که تاکنون منطقۀ پنج آن در قالب ۱۳ محله و هشت کتاب در اختیار علاقهمندان به تاریخ اصفهان قرار گرفته است. فرحآباد و وحید در یک جلد، حسینآباد در یک جلد، کوی دانشگاه، کوی امام جعفر و کوی سپاهان در یک جلد، سپاهانشهر، باغزرشک، مارنان، جلفای اصفهان، سیچان و پاچنار نیز دیگر جلدهای این کتاب را شکل میدهد. برای خود من، هم کار لذتبخش و هم کار سختی بود. اما یک جایی به این نتیجه رسیدم که دارم زکات علمم را پرداخت میکنم.
واقعیت این است که تاریخ شفاهی دنیای جدیدی از شهر اصفهان را به ما نشان داد. شاید خیلیها نمیدادند که اصفهان محلهای به اسم زوان یا کلمهخواران دارد. خیلی از این محلات گمنام و مهجورند، اما تاریخی غنی دارند. خود این مردم دردها و گلههایی دارند. میگویند یک جا که اسم محلهمان را میآوریم دیگران تعجب میکنند. اصلاً نمیدانند کجای جغرافیای اصفهان است. درصورتیکه این محله افراد فرهیخته و تاریخ سرشاری دارد. جایی مانند مردآوریج که باید آن را جزو محلات جدیدالاحداث دانست، بیشتر شناختهشده است. این ضعف و ناآگاهی را میتوان با تاریخ محلی رفع کرد. وجهتسمیه هرکدام از این محلات بخشی خواندنی از تاریخ است. ما در آتشگاه محلهای به اسم آشنستان داریم. در گذشته به خوراک، آش میگفتند. اینجا یک آشپزخانه معروف بوده است. وجهتسمیه فقط یکی از مسائل و مباحثی است که در دل تاریخ شفاهی کار میکنیم. بهغیراز منطقۀ پنج که تدوین شده، تاریخ محلی منطقۀ چهار هم با ۱۷ محله در قالب ۱۷ کتاب نوشته و هماکنون در دست انتشار است.
یکی از مهمترین کارهای من در تاریخ شفاهی اصفهان، پژوهشی است که درخصوص کانون کارشناسان رسمی دادگستری اصفهان انجام شد. این تاریخ شفاهی که اسمش را «روایت عدالتخواهی» گذاشتیم و با همکاری خانم دکتر زهرا اعلامی زواره نوشته شد، ضعفهای دادگستری را به ما نشان داد. دادگستری نه موزه و نه آرشیو منظم و پیشرفتهای هیچکدام را نداشت. براساس بستههای پرسشی که تهیه کردیم با اعضا و رؤسای کانون گفتوگوهای متعددی صورت گرفت. خروجی ما از تاریخ شفاهی کانون کارشناسان فقط یک کتاب نبود، بلکه تحول بسیار چشمگیری بود. کانونهای دیگر استانها نیز از کار ما در اصفهان تأسی گرفتند. تاریخ شفاهی میتواند یک محله را یا یک سازمان را پوشش بدهد. تاریخ شفاهی دامنۀ وسیعی دارد.
تاریخ شفاهی مراکز نگهداری بیماران روانی یکی دیگر از پژوهشهای من با تکیه بر تاریخ شفاهی بود. داستان شکلگیری این پژوهش من جالب است. یک روز پیادهروی میکردم، جایی که الان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در مجاورت پل فلزی است. در اینجا مرد بسیار سالمندی، شاید حدود ۹۰ساله را ملاقات کردم و گپوگفتی بین ما شکل گرفت. پیرمرد به من گفت دخترم روزی اینجا دیوانههای اصفهان را نگهداری میکردند. هرچه نگاه میکردم فضای سبز و باطراوت و زایندهرود هم جاری بود. ساختمان زیبایی نیز به چشم میخورد. واقعاً برای من سؤال شد که مجانین را چگونه و از چه زمانی نگهداری میکردند. از پیرمرد خواستم بیشتر توضیح بدهد. به من گفت به یاد دارم مادرم که زنی مؤمن بود گاهی اوقات به اینجا میآمدند. مادرم هروقت مشکلی داشت، نذر میکرد به دیوانگان غذا بدهد تا مشکلش حل شود. مرد توضیح داد که زمان بچگیام بلدیه در همین جا یک حصار کشیده بود. یک طرفش به سمت زایندهرود پرآب و خروشان بود و اگر این حصار نبود، امکان داشت مجانین فرار و در این آب غرق شوند. حتی به یاد دارم آن موقع که با مادرم میآمدم برخی از این دیوانگان را به درخت بسته بودند. همین حرفهای پیرمرد جرقه پژوهشی برای خود من شد. از جستوجو در اینترنت مطلبی به دست نیاوردم. اما توانستم با تکیه بر روزنامۀ اخگر که آقای دکتر رجائی در اختیارم گذاشتند، این پژوهش را شروع کنم. در اخگر به تاریخ ۱۳۱۳نوشته بود که دیوانگان به مکانی تازه منتقل شدند. این روزنامه هم کامل نبود و مقدمهای شد برای رجوع به انواع کتابها و اسناد دیگر و همینطور استفاده از تاریخ شفاهی که بحث این نشست است.
سفرنامۀ ژان شاردن یکی از آن کتابهایی بود که در دست گرفتم و شروع کردم به خواندنش. شاردن نوشته بود که ۵ دیوانه در دارالشفا نگهداری میشوند و آنها را با غل و زنجیر بستهاند. روزانه یک پزشک نیز برای خوراندن غذا و معاینه نزدشان میآید. بعد عقبتر رفتم و به تاریخ دیوانگان در دورۀ سلجوقی رسیدم. در این زمان، فرقه حشاشین داریم که سردستهشان، یعنی حسن صباح بیماری دماغی یا روانی داشت. حتی میدانیم که بهشیوههای مختلف مانند خوراندن شربت گلاب و زعفران برای درمانش تلاش میکردند.
سرانجام، جستوجوهای اخیر، من را به پژوهشی رساند که با هفت نفر از بانیان اصلی روانشناسی و روانپزشکی اصفهان امروز آشنا شدم. من به این هفت نفر صفت دلاور دادم، چراکه روانپزشکی اصفهان را متحول کردند. فارابی به همت دکتر سپهری، دکتر احمدزاده، دکتر امامی، دکتر بختیار، دکتر احمدوند و دکتر ضرغامی که اخیراً فوت کردند، تأسیس شد. این افراد مشقتهای بسیاری تحمل کردند تا این بیمارستان را تکمیل کنند. خاندان فروغی ابری نیز زمین احداث فارابی را هدیه میدهند. «هفت دلاور» عنوان مقالۀ من شد. بعدها مصطفی رزاق کریمی از این مقاله مستندی ساختند که خود من راوی آن بودم. امروز خوشحالم که آن پژوهش را دنبال کردم تا به سرانجام برسد.
رجائی: دربارۀ تاریخچه و اهمیت تاریخ شفاهی باید بگویم که تاریخ شفاهی را ما ایجاد نکردهایم. نزدیک به صد سال از عمر تاریخ شفاهی میگذارد. از زمانی که ضبطصوت ساخته شد، تاریخ شفاهی نیز شکل گرفت. با همین ضبطصوت به سراغ سربازان جنگ جهانی دوم میرفتند تا خاطراتشان را ثبت کنند.
وقتی به مؤسسات تاریخ شفاهی پا میگذارید، روی یک نکته تأکید بسیاری دارند. مثلاً همین دانشگاه هاروارد در یک پژوهش میگوید ما با ۳۰۰ نفر مصاحبه کردیم که حدود ۱۰۰ نفر از آنها مردهاند! یعنی اگر تلاش ما نبود، این اطلاعات انباشته نمیشد. این اطلاعات الان زیر خاک رفته بود. بخش تاریخ شفاهی هاروارد را دکتر حبیب لاجوردی بنیان و در این زمینه بسیار کمک کردند. الان هم داشتهها و فایلهای صوتی خود را برای استفاده همگان بر روی پلتفرمهای گوناگون قرار دادهاند. مثلا یک کانال تلگرامی دارند که هم متن تایپ شده و هم فایل صوتی مصاحبهها را آنجا گذاشتهاند.
مطلبی که در مورد نابود شدن یا ناپدید شدن خردهفرهنگها فرمودید درست است. متأسفانه بهواسطۀ رسانهها و فضای مجازی همۀ ما داریم شبیه به هم میشویم! خردهفرهنگها در حال از میان رفتن هستند. تاریخ شفاهی یکی از آن حوزههایی است که میتواند به ما کمک کند این روند را کندتر یا معکوس کنیم. تاریخ شفاهی میتواند به داد ما برسد. ماجرای پختن آش در عالیقاپو را چند نفر میدانند؟ یک مراسم آیینی بود که هر ساله در ۲۱ ماه رمضان برپا میشد. باید برویم سراغ پیرزنها و پیرمردها تا اطلاعاتی از آن به دست بیاوریم. اشاراتی در مطبوعات وجود دارد که آن هم با نگاه انتقادی است. درواقع دورۀ رضاشاه دورۀ نقد سنت بود. چنین دادههایی باید ثبت شود. اگر افرادی که این خاطرات را در سینه دارند، از میان ما بروند، یک انقطاع فرهنگی ایجاد میشود.
احساس میکنم جلسۀ امروز بیشتر برای انتقال تجربیات است، یعنی شما قصد دارید که آستین را بالا بزنید و کاری را شروع بکنید و به تجربۀ دیگران، کسانی که قبلاً این راه را رفتهاند، نیاز دارید. ما تجربیاتمان را میگوییم شاید به کارتان بیاید و شاید هم نیاید! با ذکر بخشی از کارم تجربیاتم را مطرح میکنم. برای مثال ما در کوی آتشگاه بر بنای چندین هزارسالۀ آن، منبع آبی بتنی میبینیم که محل قرارگیریاش جای سؤال دارد! ما با مصاحبه دربارۀ علت انتخاب این مکان نتیجهگیری کردیم. وقتی که کتاب «تاریخ آب و فاضلاب» را مینوشتم به سراغ آقای میرشمس، مسئول روابط عمومی آب و فاضلاب رفتم که خودش روزنامهنگار و در این خصوص مطالبی نوشته بود. درواقع براساس مصاحبۀ ما معلوم شد که همان زمان هم مخالفتهایی با مکان منبع آب وجود داشت. مطبوعات آن دوره نیز به آن پرداختند، اما تأکید شد که راه چاره و مکان دیگری وجود ندارد. این موضوع منبع آب آتشگاه در هیچ منبعی نبود، اما با تاریخ شفاهی به آن دست یافتیم. انشعاب آب یکی دیگر از آن مسائل بود که روزنامهها نوشتهاند مردم اصفهان از آن استقبال خوبی کردند. اما براساس تاریخ شفاهی باید گفت که مردم چندان راغب به انشعاب و لولهکشی نبودند؛ چراکه هرکس در خانهاش چاه آب داشت. چرا باید برود انشعاب آب بخرد؟!
نکتههایی که در منابع مکتوب پیدا نمیشوند، از طریق مصاحبه و از دل مردم میتوان به دست آورد. من از مصاحبهگران جهاد دانشگاهی میخواهم قبل از شروع پژوهش حتماً آثاری را که پیشتر با موضوع تاریخ شفاهی تدوین شده است، مطالعه کنند. مصاحبه، کار سختی است. جلب اعتماد افراد کار آسانی نیست. اگر بروید در یک محله و کمی پرسوجو و سؤال کنید، ممکن است مشکوک شوند! برایشان جای سؤال دارد که این پرسشگر چه کسی است؟! از طرف کدام سازمان آمده است و دنبال چه اهدافی است؟! تاریخ شفاهی کار سختی است. تاریخ شفاهی قطعاً بازجویی نیست و ظرافتهای خاص خود را دارد.
گودرزی: موضوع پایاننامۀ من دربارۀ مهاجران خارجی و ایرانی به اصفهان بود. بخشی از آن مربوط به تاریخ لهستانیهاست که به جرئت میتوانم بگویم در مبحث لهستانیهای اصفهان تخصص پیدا کردم. تاریخ شفاهی به ما کمک میکند که بدانیم در زوان، در کلمهخواران، در پینارت چه ظرفیتهایی وجود دارد. اگر ظرفیتها را میشناختیم وضعیت کنونی ما اینگونه نبود. اینطور نبود که در همهجا بخواهند کارخانه بسازند و از دیگر ظرفیتها غفلت کنند. برای نمونه، با استناد به صحبت معمرین محلی و دستاندرکاران محلۀ کردآباد در حدود ۸۰درصد از باند و گاز استریل ایران در این محلۀ اصفهان تولید میشود. در کردآباد متأثر از همین ظرفیت در ایام کرونا ماسکهای طبی و پزشکی تولید کردند. چقدر مردم ما از این موضوع اطلاع دارند؟ آیا باید تمام سرمایهگذاری ما در حوزۀ نفت باشد؟ کردآباد کیشبافی و پارچهبافی دارد که یک فرصت شغلی و گردشگری است. اما از این فرصتها بهره نبردهایم.
یکی دیگر از ظرفیتها که از مسیر تاریخ شفاهی شناخته و درک میشود، تولید بذر مرغوب میوه و صیفیجات است که مخصوصاً در مناطقی چون سمسور و کردآباد رونق دارد و مورد توجه است. یک نمونۀ آن تخمهکشی است. وقتی بچه بودیم خربزه که میخریدیم تخمه نداشت، یعنی قاچ زده بودند، تخمه را برداشته بودند و بعد میفروختند. این موضوع به رسم تخمهکشی مربوط میشود، نامی که به محلۀ سمسور در اصفهان دادهاند، برآمده از همین محصول و کشتوکار منطقه است. درواقع، اصفهانیها به طالبی سمسوری میگفتند، محلۀ مذکور هم که در کاشت صیفیجات و خصوصاً طالبی فعالیت گستردهای داشت، به همین سمسور شهرت یافت. برای تخمهکشی باید یک رویداد تعریف و برگزار شود که من با شهردار اصفهان هم در میان گذاشتهام. این فرآیند تخمهکشی از دل تاریخ شفاهی به دست میآید و ماحصلش این است که برای مردم آن منطقه اهمیت برندسازی را تبیین میکنیم. این کشاورزان باید آگاه باشند که گرفتن حق مالکیت چه اهمیتی دارد. این پژوهش تاریخ شفاهی حتی به خاکشناسی هم را پیاده میکند و بر اساس پژوهشها میتوان گفت که خاک یک منطقه برای کشتوکار در چه حوزههایی، مثلاً زعفران یا هر گیاه دیگری مفید است یا خیر.
کردآباد مهد تعزیه است، اما نمادی از این آیین در آنجا وجود ندارد. ادوات تعزیه و دستنوشتههای فراوانی که در کردآباد وجود دارد، میتواند زمینهساز بنیان یک موزه باشد. اما به این مسائل توجهی نمیشود. المانی از باند و گاز پزشکی اینجا نساختهاند. روشندشت چرا نامش روشندشت است؟ ما از مسیر تاریخ شفاهی به جواب این پرسش میرسیم. اباذری خریدار پینارت بود و برای رشد آن تلاش بسیاری کرد. منطقه برای رشد به تأسیسات عمرانی نیاز داشت. یکی از اقدامات اباذری این بود که علیرغم نبود برق با استفاده از توربین آبی منطقه را روشن کرد. پینارت، زوان، کلمهخواران تا پل بزرگمهر به این ترتیب روشن میشود و این را تاریخ شفاهی به ما میگوید. زوان هم نام زیبایی به معنی آب روان است، درحالیکه برخی گمان میکنند اسم خجالتآوری است!
صحرا روغن یا رودکی هم یکی دیگر از محلات است. وجهتسمیۀ چنین مکانی نیز از دل منابع مختلف و خصوصاً تاریخ شفاهی به دست میآید. تواتر نیز در این قبیل بحثهای تاریخ شفاهی اهمیت فراوانی دارد. درواقع، به تأیید افراد مختلفی نیاز است. صحرا روغن را برخی به اختلافات بختیاریها و ظلالسطان نسبت میدهند. در این ماجرا، ظلاسطان روغن تولیدی این افراد را نمیخرد و اینها نیز به دستور بزرگ خودشان، سردار اسعد، روغنهایشان را در این منطقه میریزند تا بگویند پول برای ما اهمیتی ندارد. برخی میگویند محل فروش روغن بهدست بختیاریها بوده است. البته که یک مورخ نباید به این دادهها راضی شود و باید باز هم جستوجو کند. در دل جستوجوها ما بهترین پاسخ را یافتیم. صحرا روغن به کشتوکار منطقه اشاره دارد. مردم این ناحیه پنبه که گیاهی روغنی بود، میکاشتند. گاهی مردم برخی محلات از روی اعتقاداتشان درباب غصبیبودن زمین سؤال میکنند. با تاریخ شفاهی میتوان در این خصوص به نتیجه رسید که آیا براساس باورهای دینی ما یک زمین غصبی است یا خیر.
آشپزی، بازی، باورهای عامیانه از دیگر موضوعاتی است که با کمک تاریخ شفاهی بیش از پیش شناخته میشوند. در ورودی ناژوان یک باغ داریم که باغ قالیبافی نام دارد. اینجا در گذشته کارگاه قالی بوده است. امروزه باید از نو احیا شود. آسیابهای آبی را میتوان زنده کرد. هر آنچه فراموش شده است، باید از نو زنده کرد. نگهداری فایلهای صوتی نیز در تاریخ شفاهی بسیار مهم است. خود من بارها از شهرداری خواستهام که در پژوهش مربوط به محلات فایلهایی صوتی آن را از من بگیرد و بهطور منظم نگهداری کنند، اما تابهحال این اتفاق نیفتاده است. در تاریخ شفاهی باید وقت گذاشت و هزینه صرف کرد. تاریخ شفاهی دنیای گستردهای دارد که باید آموخت و به جزجزء آن توجه کرد. بار دیگر بر ظرفیتهای گسترده و متنوع تاریخ شفاهی تأکید میکنم. تاریخ شفاهی در مباحث مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و هر بعد دیگر که از زندگی آدمی که بتوان تصور کرد، ظرفیتهایی دارد. دادهها و آگاهیهای ارزشمند و جدیدی را در اختیار تصمیمگیرندگان میگذارد. درباب همین تاریخ محلی اصفهان و محلات مختلفش ما میتوانیم به دادههایی برسیم که در مدیریت شهری به کار بیایند. این دادهها قطعاً میتوانند برای مسئولان و مدیران شهری مفید و راهگشا باشند. برای نمونه، دربارۀ تراکم جمعیت میتوان به همین تحقیقات شفاهی رجوع کرد. یک محله بهخاطر شهرت، جمعیت بسیاری جذب آن میشود. این اسکان در محلات کمجمعیتتر هم میتواند محقق شود، اگر ظرفیتهای محلات مختلف را بشناسیم. رمز توسعه و پایداری مناطق مختلف از دل همین پژوهشها حاصل میشود و برای تداوم زیست محلات مختلف میتواند الگو باشد.