5 آبان 1404

مدیریت یکپارچه شهری؛ پایان بخشی‌نگری شهری

12 مهر 1404

ریحانه سادات سجادی

خاطره امیری- دکتری شهرسازی: در دنیای امروز که شهرها به طور فزاینده‌ای در حال رشد و پیچیدگی هستند، اداره سنتی و بخشی‌نگرانه دیگر پاسخگوی چالش‌های چندوجهی محیط شهری نیست. مدیریت یکپارچه شهری یک پارادایم نوین و کل‌نگر است که با هدف هماهنگی، هم‌افزایی و تشریک مساعی بین بخش‌ها، سطوح حکمرانی و ذینفعان مختلف، به دنبال کارآمدی بیشتر و تحقق توسعه پایدار شهری است. در این نگرش به‌جای اینکه مشکلات را به صورت جداگانه و تک‌بُعدی حل کند، شهر را به مثابه یک سیستم زنده و درهم تنیده می‌بیند.

مدیریت یکپارچه شهری (IUM) فرآیندی است که سیاست‌ها، برنامه‌ها و عملیات مربوط به توسعه و اداره شهر را در حوزه‌های مختلف (اقتصادی، اجتماعی، محیط زیستی و فیزیکی) به صورت افقی و عمودی هماهنگ می‌سازد. یکپارچگی افقی به هماهنگی بین بخش‌ها یا نهادهای هم‌سطح در داخل شهرداری و سازمان‌های مرتبط اشاره دارد؛ برای نمونه، در هماهنگی کاربری زمین و حمل‌ونقل، طرح‌های توسعه‌ای باید همزمان با برنامه‌ریزی برای زیرساخت‌های حمل‌ونقل (مانند ایستگاه‌های مترو یا خطوط اتوبوس) انجام شوند تا ترافیک کاهش یابد و دسترسی بهبود یابد، همچنین تصمیم‌گیری در مورد توسعه صنعتی باید با سیاست‌های کاهش آلودگی و مدیریت انرژی شهری هماهنگ باشد تا هماهنگی محیط زیست و انرژی حفظ شود. در مقابل، یکپارچگی عمودی به هماهنگی بین سطوح مختلف حکمرانی اشاره دارد، که شامل دولت مرکزی و ملی تا سطوح منطقه‌ای، شهری و محلی (شهرداری‌ها و محلات) می‌شود؛ این امر تضمین می‌کند که سیاست‌های کلان ملی یا منطقه‌ای به درستی در طرح‌های محلی پیاده‌سازی شده و نیازها و بازخوردهای محلی نیز به سطوح بالاتر منتقل شوند.

اصول کلیدی مدیریت یکپارچه شهری (IUM) بر مجموعه‌ای از رویکردهای کل‌نگر استوار است که هدفشان تبدیل شهر به یک سیستم کارآمد و پایدار است. در قلب مدیریت یکپارچه شهری، اصل کل‌نگری نهفته است. به این معنا که شهر یک ارگانیسم واحد در نظر گرفته می‌شود و تصمیمات یک بخش (مثل حمل‌ونقل) باید با بخش‌های دیگر (مثل محیط زیست یا مسکن) هماهنگ باشند تا از تضاد منافع و موازی‌کاری جلوگیری شود. دومین اصل حیاتی، مشارکت ذینفعان است؛ این امر شامل درگیر کردن شهروندان، بخش خصوصی و سازمان‌های غیردولتی در فرآیند برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری می‌شود تا طرح‌ها بازتاب‌دهنده نیازهای واقعی جامعه باشند و مقبولیت اجتماعی کسب کنند. سومین پایه، داده‌محوری است که بر استفاده از داده‌های جامع، سامانه‌های اطلاعات جغرافیایی (GIS) و فناوری‌های هوشمند  تأکید دارد تا تصمیم‌گیری‌ها بر پایه شواهد عینی و به‌روز انجام شوند، و عملکرد شهری به طور مستمر قابل سنجش باشد. در نهایت، تمرکز بر نتیجه و پایداری ضروری است؛ به جای صرفاً انجام وظایف بخشی، هدف نهایی باید تحقق نتایج ملموس برای شهروندان مانند بهبود کیفیت زندگی، افزایش تاب‌آوری در برابر بحران‌ها و تضمین توسعه پایدار بلندمدت باشد، که این خود نیازمند انعطاف‌پذیری و یادگیری مستمر در مواجهه با چالش‌های شهری است.

پیاده‌سازی موفق مدیریت یکپارچه شهری (IUM) مزایای حیاتی متعددی را به همراه دارد که منجر به اداره مؤثرتر و پایدارتر شهر می‌شود. از جمله اینکه، با از بین بردن موازی‌کاری‌ها و تصمیم‌گیری‌های متضاد بین ادارات مختلف (مانند آب، برق، جاده)، موجب کارآمدی و صرفه‌جویی منابع می‌شود؛ به طوری که منابع مالی و زمان به شکل بهینه‌تری مصرف می‌شوند و از دوباره‌کاری جلوگیری می‌گردد. هم چنین این رویکرد یکپارچه به افزایش تاب‌آوری و پایداری کمک می‌کند، چراکه تضمین می‌کند برنامه‌های زیست‌محیطی (مانند مدیریت سیلاب) با برنامه‌های توسعه زیرساخت (مانند شبکه خیابان‌ها) همگام باشند و در نتیجه، شهر در برابر بحران‌های محیط زیستی و اقتصادی مقاوم‌تر عمل کند. یکپارچگی منجر به بهبود کیفیت خدمات شهری می‌شود؛ زیرا خدمات به‌صورت شفاف‌تر و سریع‌تر ارائه می‌گردند، مانند تسریع در صدور مجوز ساختمانی که نیازمند هماهنگی چندین بخش (ترافیک، آتش‌نشانی، معماری) است. در نهایت، با تعریف نقش‌ها و مسئولیت‌های مشترک و ایجاد پلتفرم‌های داده‌ای واحد، IUM زمینه‌ساز حکمرانی بهتر و شفافیت بیشتر شده و امکان پاسخگویی بهتر نهادهای شهری را فراهم می‌کند.

با وجود مزایای فراوان، اجرای مدیریت یکپارچه شهری (IUM) با موانع قابل توجهی روبرو است. این موانع شامل مقاومت نهادی و بخشی‌نگری می‌شود، به این معنی که مدیران و کارکنان بخش‌های سنتی اغلب تمایلی به اشتراک قدرت و اطلاعات ندارند و به حفظ مرزهای سازمانی خود اصرار می‌ورزند. مانع دیگر نقصان داده و فناوری است، زیرا فقدان یک سیستم اطلاعاتی مشترک و یکپارچه و کمبود زیرساخت‌های فناوری برای تبادل داده، فرآیند ادغام را دشوار می‌کند. همچنین، چالش‌های قانونی و مالی وجود دارد، چراکه عدم وجود قوانین بالادستی که به طور صریح IUM را الزامی و حمایت مالی نماید، اجرای آن را با مشکل مواجه می‌سازد. در نتیجه‌گیری، باید گفت مدیریت یکپارچه شهری دیگر یک انتخاب لوکس نیست، بلکه ضرورتی بنیادین برای اداره موفق شهرهای قرن بیست و یکم است. این رویکرد، پتانسیل عظیمی برای تبدیل شهرها به مکان‌هایی زیست‌پذیرتر، کارآمدتر و عادلانه‌تر دارد. دستیابی به این هدف، نیازمند تغییر فرهنگ سازمانی، رهبری قوی سیاسی و سرمایه‌گذاری در فناوری‌های اطلاعاتی است تا شهرها بتوانند از حالت مجموعه‌ای از قطعات مجزا، به یک ارگانیسم واحد و هماهنگ تبدیل شوند.

مطالب مرتبط