15 تیر 1404

نیاز؛ فاصله‌ای بین هست‌ها و بایدها

9 مرداد 1403

ریحانه سادات سجادی

یادداشت از دکتر مینا جلالی- دکتری جامعه‌شناسی: به گفته ژان پل سارتر «نیاز به اشیای مادی در واقعیت وجود ندارد، بلکه ساخته ذهن بشر است. بر این مبنا، انسان‌ها آزادی خود را انکار و شیوه‌های دیگر زندگی را احمقانه و مخالف با عقل تلقی می‌کنند.»

براساس تعریف مذکور از سارتر، نیاز، از ادراک، ترجیحات و خواسته‌ها نشأت می‌گیرد و اندیشه و عمل را هدایت می‌کند. بر این مبنا هر کس توصیف و تفسیر خود را از نیاز خواهد داشت و متناسب با آن، مصادیق نیاز نیز متفاوت خواهد بود. مصادیق متفاوت، شناسایی و توصیف نیاز را مبهم و چاره‌اندیشی جهت مرتفع کردن آن را غامض می‌کند. موقعیتی را فرض کنید که از دانش‌آموزان پایه ششم پرسیده شود: «برای بهبود عملکرد در درس ریاضی به چه چیزی نیاز دارید؟» اگر چه در این سوال از واژه نیاز استفاده شده است اما در واقع نیاز دانش‌آموزان در درس ریاضی مورد سنجش قرار نگرفته است. پیش‌فرض این سوال این است که دانش‌آموزان در درس ریاضی،  نیاز به بهبود دارند و در مورد راهکار حل مسئله مورد نیاز سوال پرسیده شده است. این راهکارها نیز در حقیقت ترجیحات ذهنی دانش‌آموزان است که به لیست مطلوبی از پیشنهادت مانند اختصاص دادن زمان و تمرین بیشتر، تغییر مدرس، ارتقای مهارت‌های مدرس، بهره‌گیری از مطالب جدیدتر، به‌کارگیری محتوا و دوره آموزشی، ختم خواهد شد. این وضعیت به این دلیل ایجاد می‌شود که نیاز دانش‌آموزان به درستی تعریف، اندازه‌گیری و اولویت‌بندی نشده است.

یکی از رایج‌ترین، سنجش‌پذیر‌ترین و در عین حال عینی‌ترین تعاریف از نیاز، شکاف بین «آنچه هست!» (وضعیت موجود) و «آنچه باید باشد!» (وضعیت مطلوب) است. در مثال مذکور ضروری است اختلاف بین وضعیت موجود (وضعیت فعلی دانش‌آموزان پایه ششم در درس ریاضی) و وضعیت مطلوب (هوش ریاضی-منطقی دانش‌آموزان پایه ششم) اندازه‌گیری شود تا بتوان ادعا کرد در این زمینه اصلا نیازی وجود دارد یا خیر! و در مراحل بعدی سراغ انواع راهکارها و اولویت‌بندی آن‌ها رفت. تنها با بهره‌گیری از تعریف مذکور می‌توان نیازها را به درستی تعریف و از خواسته‌ها، ترجیحات، مسائل و مشکلات متمایز کرد. تعریف صحیح نیاز به مثابه فاصله وضع موجود و وضع مطلوب، همچنین ساختار بخشیدن علمی و عملی به شناسایی این فاصله، کمک خواهد کرد نه تنها در سیاست‌گذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌ها بلکه در گفتگوهای روزمره نیز دچار خطاهای شناختی در توصیف، تفسیر و تحلیل موقعیت‌ها نشویم. مسئله مهمی که در سلسله یادداشت‌های بعدی بیشتر به آن خواهیم پرداخت.

مطالب مرتبط