به گزارش روابط عمومی جهاددانشگاهی واحد اصفهان، امیر احمدنژاد، عضو هیئت علمی گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان در این نشست ابتدا به مرور مباحث مطرحشده در فصل پیشین پرداخت و اظهار کرد: قرآن از روزهای آغازین نزول همواره بهعنوان متنی ادبی مورد توجه بوده است؛ درواقع مخاطبان اولیه قرآن را متنی ادبی تلقی کردند که مانند متنهای ادبی دیگر دارای پیام است. از طرف دیگر، متن ادبی خواندن قرآن نه تنها موجب فروکاستهشدن شأن آن نمیشود، بلکه پرمحتواترین و پرلایهترین متنها از نوع ادبی هستند و این موضوع بهویژه در دوره معاصر بسیار مورد توجه قرار گرفته است.
وی افزود: نیچه، فیلسوف بزرگ آلمانی جمله مشهوری دارد که میگوید: «من مبانی روانشناسی را از تولستوی آموختم.» ممکن است عدهای بگویند تولستوی صرفاً داستان و رمان مینوشته، ولی واقعیت این است که داستانهای او لایههای بسیار عمیق و متنوعی دارد که پیامها و نکات فراوانی را میتواند در دل خود داشته باشد.
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان تصریح کرد: قرآن نیز از همان آغاز متنی ادبی تلقی شده است و بررسی شرایط، این موضوع را روشن میکند؛ چون کاملاً آهنگین است، موسیقی و تصویر دارد و موضوعات مشخصی را دنبال میکند. درواقع، ساخت و فرم سورههای قرآن بهگونهایست که ذیل قواعد ادبی قرار میگیرد. قرآن حتی قواعد شناختهشده شعر در فرم را شکسته است و این شکستن قواعد ثابت و حرکت به سمت قواعد جدید وقتی اتفاق میافتد که تسلط بر قواعد وجود داشته باشد. اینکه سخنی آهنگین باشد و نه در چارچوب شعر قرار گیرد و نه در چارچوب نثر، وقتی رخ میدهد که شعر، نثر و سجع در متن حذف شده باشد؛ مانند اتفاقی که در شعر نوی فارسی رخ داد. تردیدی نیست که افرادی مانند نیما و اخوان به تمام زوایای شعر و ادبیات مسلط بودند، قالبهای مرسوم و موزون را تغییر دادند و در عین حال، روح حاکم بر فرم شعر را حفظ و پیامشان را با زبانی جدید منتقل کردند.
وی ادامه داد: قرآن نیز از این حیث نه تنها متنی ادبی است، بلکه یک متن ادبی پیشرو در زمان خودش تلقی میشود. البته پس از گذشت چند قرن، صاحبنظران احساس کردند که استفاده از این اصطلاحات برای قرآن میتواند موجب فروکاستهشدن شأن آن شود؛ در نتیجه رویکردهای دیگری دنبال کردند، در عین اینکه راجع به اعجاز بیانی و اعجاز فرم قرآن در زمینه ادبیات صحبت میکردند. این رویکرد تا دوره معاصر ادامه داشت و در این دوره، بحثهای بسیار جدی شکل گرفت که در فصل پیشین اجمالاً به آنها اشاره کردیم.
احمدنژاد با بیان اینکه تعدادی از روایتهای قرآن نیز در فصل پیشین مورد توجه قرار گرفت، اضافه کرد: هدف این بود که به این نکته توجه شود که قرآن وقتی سخن میگوید، این سخنان بهمنزله قصه است یا گزارشی تاریخی محسوب میشود. تفاوت قصه یا متن ادبی با حکایتها و گزارشهای تاریخی به عنصر روایت شامل مؤلفههایی مانند زمان، مکان، شخصیت، پیرنگ و خط داستان برمیگردد؛ بنابراین آیا میتوان سخنان قرآن را واجد عنصر روایت دانست و اگر اینگونه است، این روایتها تا چه حد از قواعد جاری پیروی میکند؟ در یک متن فوقالعاده و فاخر، آنچه حیاتی و مهم به نظر میرسد، این است که روایت در خدمت پیام و محتوای متن قرار گیرد. در فصل پیش، نمونههایی در این زمینه بیان شد، از جمله همسر عمران بهعنوان شخصیت نمادینی که فقط در یک آیه حضور دارد و سپس درباره شخصیت موسی(ع) در سوره طه صحبت کردیم.
وی یادآور شد: در بازتعریف قصههای قرآن، معمولاً پیامبران بهعنوان تیپ شخصیتی در نظر گرفته میشوند؛ یعنی ویژگیهای کلی و یکسان که انتظارات مشخصی از آنها وجود دارد، واکنشهای ثابت و مشابه در مقابل حوادث نشان میدهند، نگاه عمیقی به هستی دارند، در هیچ آزمونی از جانب خداوند شکست نمیخورند و خطا نمیکنند. اینکه پیامبران بهعنوان تیپ شخصیتی در نظر گرفته میشوند، کاملاً در نقطه متعارف با قصه بودن قرار دارد؛ بنابراین وقتی از این منظر نگاه شود، نمیتوان هم قرآن را بهعنوان قصه در نظر گرفت و هم پیامبران را بهصورت تیپ تصور کرد.
این استاد دانشگاه در نقطه مقابل، شخصیتهای منفی نیز همینگونهاند و در بازتعریف نمیتوان مثلاً فرعون را یک تیپ تماماً منفی تصور کرد، حال آنکه در عالم واقع بدترین افراد نیز ویژگیهای مثبتی دارند. در قصه، حتی شخصیتهای منفی، خاکستریاند و جنبههای دوستداشتنی و جذاب دارند؛ ولی در بازتعریف شخصیتهای منفی قرآن حالت یکسره منفی به چشم میخورد و از آن طرف درمییابیم که در خود قرآن اینگونه نیست و شخصیتها یکسره منفی نیستند؛ بنابراین نگاه تیپگونه مانع فهم و خوانش قصهگونه قرآن میشود و اگر زاویه دید را تغییر دهیم، میتوان به قرآن عنوان قصه اطلاق کرد و میبینیم که اتفاقاً کاملاً قصه است؛ یعنی شخصیتهای منفی قرآن نیز ویژگیهای مثبت دارند.
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان اظهار کرد: در روایت داستان موسی(ع) در سوره طه، به جای برشمردن ویژگیهای شخصیتی آن حضرت، صحنههایی روایت میشود که مخاطب بر اساس آن ویژگیهای مثبت و منفی این شخصیت را کشف میکند؛ برای مثال وقتی موسی(ع) در کوه طور مورد خطاب خداوند قرار میگیرد، بیشتر از انتظار سخن میگوید و در شخصیت او برونگرایی و هیجان میبینیم، یا وقتی عصای او به مار تبدیل میشود، با وجود اینکه پیش از آن صدای حکیمانهای با او سخن میگوید و اطمینان خاطر میدهد، پا به فرار میگذارد و این برای مخاطب غیرعادی است و قابل درک نیست. وقتی با قصه پیش میرویم، میبینیم که این ویژگی در تمام طول قصه با موسی(ع) همراه است. از طرف دیگر، با توجه به اینکه روایتهای قرآن خطی نیست و بخشی از روایت که پیش میرود، به عقب برمیگردد، کودکی موسی(ع) پس از این صحنهها روایت میشود. اطلاعات ذره ذره در اختیار مخاطب قرار میگیرد و همینطور که داستان پیش میرود، مخاطب شخصیت مورد نظر را میشناسد.
وی تأکید کرد: قرآن در نوع روایتگری خود مفاهیم را تغییر میدهد، یعنی از آنها آشناییزدایی میکند که عنصر جالب توجه و مهمی در بیان قصههای قرآنی است، ابعاد بسیار متنوعی دارد و کسانی که این روایتها را دنبال میکنند، حتماً باید به این نکته توجه کافی داشته باشند؛ برای مثال میتوان به آیات ۲۰ به بعد سوره مائده اشاره کرد که قرآن داستان کوتاهی درباره موسی(ع)، بنیاسرائیل و ارض موعود نقل میکند.
منبع: خبرگزاری ایکنا اصفهان