4 تیر 1404

ناراضی‌ها بخوانند

21 آذر 1403

سمیرا قاسمی

سید حسن ناصری_دانشجوی رشته مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی اصفهان: رضایت، لذت، ملالت، سوگیری منفی و تعادل، این‌ها کلیدواژه‌هایی هستند که در یادآوری قسمت قبلی کارخوانی، به شما کمک می‌کند. موضوع بحثمان رسیده بود به جایی که گفتیم: «چهار عامل روان‌شناختی رضایت‌مندی را به امری موقتی تبدیل می‌کند». ملالت و سوگیری منفی، دو عاملی بود که به‌تفصیل راجع‌به آن‌ها صحبت کردیم و حال وقت شناسایی دو عامل دیگر است.

نشخوار ذهنی

نشخوار ذهنی تمایل به فکر کردن درباره‌ی تجربه‌های ناخوشایند است. اگر بارها و بارها کاری را در ذهنتان مرور می‌کنید که خودتان انجام داده‌اید، یا دیگری در حق شما انجام داده، یا مدام به چیزی فکر می‌کنید که ندارید اما آن را می‌خواسته‌اید و به‌ظاهر نمی‌توانید دیگر درباره‌اش فکر نکنید، به حالتی دچارید که روان‌شناسان نشخوار ذهنی می‌نامند.

این «مقایسه‌ی منفعلانه بین موقعیت فعلی فرد با ایده‌آل‌های دست‌نایافته» باعث می‌شود خودش را سرزنش کند که مثلا «چرا نتوانستم بهتر انجامش دهم؟» همان‌طور که در پژوهشی اشاره کرده‌اند «مردم با فکر کردن به اشتباهاتشان و راه جبران آن‌ها شاید بتوانند منشأ اشتباهات را کشف کنند که درنهایت باعث می‌شود دیگر اشتباهاتشان را تکرار نکنند و احتمالا در آینده بهتر عمل کنند.»

این هم ویژگی دیگری‌ست که ذاتاً به درد می‌خورد، اما شاید هم درمانده‌ترمان کند. این‌که چه‌طور از این ویژگی بهره ببریم، در اختیار خودمان است و یک‌بار دیگر باید یادآوری کنیم: تعادل، تعادل، تعادل!

لذت‌جویی

عامل چهارم که بی‌رحمانه‌تر از سه عامل قبلی‌ست و باید حسابی به آن توجه کنیم، لذت‌جویی است.

بعد از یک خواب کافی و باکیفیت، که انرژی کاری‌مان را تکمیل کرده است و اکنون حاضریم یک صبح شاداب را سپری کنیم، مشتاقانه پشت میزمان رفته و شروع به انجام اولین قسمت از برنامه‌ی روزانه‌مان می‌کنیم. زمان می‌گذرد… پانزده… بیست… و یا حتی سی دقیقه. ناگهان کلافه می‌شویم. خسته می‌شویم. دلمان می‌خواهد کار را رها کنیم و سراغ فعالیت جدیدی برویم. گاهی نوع فعالیت جدیدی که می‌خواهیم سراغش برویم، مهم نیست و فقط می‌خواهیم زودتر از این شرایط کلافه‌کننده خارج شویم.

کاری که با لذت و اشتیاق به‌سراغ آن رفتیم، بعد از گذشت سی دقیقه دیگر آن لذت ابتدایی را ندارد. دیگر برایمان جذاب نیست. دیگر به سطح پایینی از رضایت رسیده‌ایم؛ سطحی که واقعی اما پایین است. می‌خواهیم لذت را دوباره بچشیم. نوع کار فرقی نمی‌کند: بازی کردن باشد، کتاب خواندن باشد، گشت‌وگذار در فضای مجازی، دیدن کلیپ‌های خنده‌دار یا هرچیز دیگر. ما به‌دنبال لذت هستیم و برای کسب آن، حاضر به‌انجام هر کاری می‌شویم.

صدالبته که شما از آن دسته نیستید، اما برخی انسان‌ها سعی در سرکوب این میل طبیعی دارند. به‌نظرشان با سرکوب احساسات، همه‌چیز درست می‌شود و بدون شک بدترین اقدام همین است! معلوم شده است که پرهیزهای روانی ممکن است نتیجه‌ی معکوس داشته باشد.

داستایفسکی در سال 1863 نوشت: «سعی کنید این کار را انجام دهید: به خرس قطبی فکر نکنید، آن‌وقت می‌بینید که خرس نا به‌ کار هر دقیقه وارد ذهنتان می‌شود.» 124 سال بعد، دانیل وگنر، روان‌شناس اجتماعی، این ادعای داستایفسکی را امتحان کرد.

وگنر در پژوهشی دید شرکت‌کننده‌هایی که بهشان گفته بود 5 دقیقه به خرس سفید فکر نکنند به‌طور متوسط هر یک دقیقه یک‌بار به آن فکر می‌کردند. اما پژوهش وگنر نتایج بیشتری هم داشت. وقتی به همان گروه گفتند تلاش کنند و خرس سفید را در ذهنشان مجسم کنند، آن‌ها این کار را خیلی بیشتر از گروهی انجام می‌دادند که از فکر کردن به خرس سفید منعشان نکرده بودند.

نتایج نشان می‌داد که «سرکوب کردن فکر در 5 دقیقه‌ی نخست، باعث می‌شود مدتی بعد حتی واضح‌تر به ذهن شرکت‌کنندگان بازگردد». وگنر بعدها این گرایش را «نظریه‌ی فرایند تناقض‌آمیز» نام‌گذاری کرد تا توضیح دهد چرا مهار کردن فکرهای مزاحم این‌قدر دشوار است. تناقض در این است که فرونشاندن فشار خواسته‌ها، آن‌ها را حتی خواستنی‌تر و وسوسه‌انگیزتر می‌کند.

چرخه‌ پایان‌ناپذیر مقاومت کردن، نشخوار ذهنی و سرانجام تسلیم شدن در برابر خواسته‌ها همین‌طور تکرار می‌شود و بسیاری از رفتارهای ناخواسته‌ی ما را هدایت می‌کند.

چه‌طور بحثمان به این‌جا کشیده شد؟ برگردیم به چند خط قبل‌تر. ما به‌دنبال راهی برای مهار نارضایتی و کنترل لذت‌جویی بودیم. نارضایتی و ناراحتی حالت‌های پیش‌فرض حاکم‌بر ذهن ما هستند، ولی می‌توانیم طوری از آن‌ها بهره ببریم که، به‌جای این‌که شکستمان دهند، به ما انگیزه ببخشند. این نارضایتی ماست که ما را به‌سوی کاری که داریم انجام می‌دهیم سوق می‌دهد؛ جست‌وجو کردن، طلب کردن، ساختن، وفق دادن، هرچه که باشد.

نارضایتی مسبب پیشرفت بشر و باعث‌وبانی خطاهای اوست. خوب است بدانید واقعا بد نیست که احساس بدی داشته باشیم بلکه تعادل میان احساسات ماست که حرف آخر را می‌زند. دوران شادی را سپری می‌کنید؟ بهتر است آماده‌ی روزهای بد هم باشید. روزهایتان غم‌بار شده است؟ نگران نباشید، روزهای خوب به‌زودی به شما می‌رسند.

به‌راستی که آدمیت سخت است. چه‌بسیار انسان‌هایی که در مسیر آدمیت، روی سرعت‌گیرهای الهی، فرمان تعادل را رها و عمر خود را واژگون کردند.

تمرین پنجم

یک اتفاق را به‌خاطر بیاورید که پرهیز روانی (یعنی «نه گفتن») نتیجه‌ی معکوس بدهد و شما را از آنچه واقعا می‌خواستید دورتر کند.

به‌عنوان مثال وقتی رژیمی افراطی گرفته بودم، به اندازه‌ی تمام وزنی که کم کرده بودم و حتی کمی بیشتر از آن، دوباره وزن اضافه کردم.

مطالب مرتبط