سید حسن ناصری-دانشجوی رشته مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی اصفهان: شما هم در این چندسالی که از خدا عمر گرفتهاید، حتما مدتی درگیر بازیهای موبایلی شدهاید. هرچند اندک اما ممکن است به سراغ سادهترین آن بازیها رفته باشید. بازیهایی که اکنون جای خودش را به فضای مجازی داده است. عملکرد این بازیها چهطور بود؟ از شما چه میخواست؟ آفرین! که با انجام بازی بیشتر و طی کردن مراحل از قبل تعیین شده، امتیاز بیشتری بگیرید و جایگاه خودتان را در لیگ جهانی آن بازی بهبود ببخشید.
آن بازی برایتان لذتبخش بود؟ آیا واقعا در آن زمان نمیشد کار دیگری جز بازی کردن، انجام داد؟ آیا تا این حد کارهامان را انجام داده بودیم که دیگر هیچ کاری برای انجام دادن نمانده بود؟ من که شک دارم. لااقل در زندگی شخصی خودم اصلا اینگونه نیست. در 99 درصد مواقع کاری بهتر، برای انجام دادن داشتهام. آن یک درصد دیگر چه؟ گذاشتهام برای حواسپرتی و وقایعی از زندگی که ممکن است آنها را فراموش کرده باشم. صدالبته که منظور بازیهایی هستند که در تنهایی خودمان به سراغشان میرویم؛ وگرنه در جمعهای دوستانه یا خانوادگی، بازی کردن بسیار گزینهی مناسبی هم هست.
سوالی برایم پیش آمده. من دنبال لذت آن بازی بودم یا رهایی از رنجی که دیگر کارهای زندگی داشت؟ چرا جذب آن بازیها میشدم؟ طبیعت، بشر را تحت سلطه دو ارباب قدرتمند بار آورده است؛ رنج و لذت! حتی وقتی فکر میکنیم به دنبال لذتایم، در واقع در آرزوی این هستیم که خودمان را از رنجِ خواستن رها کنیم.
بیایید زیر میز بازی نزنیم. مگر نه اینکه خداوند در آیه 4 سوره بلد میفرماید: که ما انسان را در رنج آفریدیم؟ حواسپرتی برای ما اینگونه عمل میکند که اگر میخواهی از رنج آن فعالیت رها شوی، بیا سراغ من! به بیان ساده، تمایل به تسکین ناراحتیها علت اصلی همه رفتارهای ماست و هرچیز دیگری فقط علت مستقیم رفتارمان محسوب میشود.
در زندگی اغلب دشوار است که علت اصلی اتفاقات را بفهمیم. وقتی به ما ترفیع نمیدهند، بهجای اینکه به ناشایستگی و نداشتن ابتکار عملمان فکر کنیم، همکار زرنگی را مقصر میدانیم که جای ما را در آن موقعیت شغلی گرفته است. وقتی با همسرمان دعوا میکنیم، بهجای اینکه به مشکلات حل نشده چندین ساله اعتراف کنیم، اتفاق کوچکی مثل شور بودن غذا یا دیر آمدن از سر کار به خانه را مقصر میدانیم.
این علتهای مستقیم همگی وجه مشترکی دارند، کمکمان میکنند مسئولیت را بر دوش فرد یا چیز دیگری بیندازیم. اینطور نیست که همکارمان، شور بودن غذا یا دیر آمدن از سر کار به خانه، سهمی در این معادله نداشته باشند، اما قطعا آنها تنها علت این اتفاق نیستند. بدون درک و مهار کردن علتهای اصلی، ما همچنان قربانیهای تراژدی خودساختهمان باقی میمانیم. تا زمانی که به علتهای اصلی حواسپرتیمان نپردازیم، به یافتن راههایی برای پرت کردن حواسمان ادامه میدهیم. پس معلوم میشود حواسپرتی بهخودیخود مشکل نیست، بلکه مشکل عکسالعمل ما در مقابل آن است.
بیشتر مردم نمیخواهند به این حقیقت ناراحتکننده اعتراف کنند که حواسپرتی همیشه راه ناسالمی برای فرار از واقعیت است. اینکه چطور با محرکهای درونی ناراحتکننده کنار میآییم، معلوم میکند آیا بهدنبال فعالیتهای سالم برای تمرکز حواس هستیم یا بهدنبال حواسپرتیهایی که به ضرر خودمان است. اگر با رنجی کنار نیاییم که باعث شده بخواهیم فرار کنیم، مدام از این حواسپرتی به حواسپرتی دیگر متوسل میشویم. فقط با درک کردن رنجهایمان میتوانیم آنها را مهار کنیم و راههای بهتری برای غلبه بر انگیزههای منفی بیابیم.
نقطه شروع برای اصلاح شرایط، برای پیشرفت، برای ایجاد تغییر در زندگی، این است که قبول کنیم فلان کارمان اشتباه است. به خودمان اعتراف کنیم که داریم در آن قسمت از زندگی، بد عمل میکنیم. چهخوب که اولین قدم را همین حالا برای خیلی از ابعاد زندگیمان برداریم. برای روابط خانوادگیمان، برای روابط دوستانهمان، برای کارهایی که روزمره انجام میدهیم و تکتک قسمتهایی که میتوانیم آنها را بهبود ببخشیم. شاید با خودتان بگویید شرایط فعلی خوب است. اما اگر چیزی خوب باشد، دلیل بر این نیست که نمیتوان آن را عالی کرد.
زندگی یک مسیر است. مسیری پر از ایستگاههای فراوان. در این مسیر، با آدمهای زیادی آشنا میشویم. در ایستگاههای زیادی از زندگی با آنها توقف میکنیم، وقت میگذرانیم، گفتوگو میکنیم و سپس از آن ایستگاه خارج میشویم. آیا آن آدم، با ما ادامه مسیر را میآید؟ مشخص نیست. شاید آن تنها دیدارتان باشد. شاید آن ایستگاه، تنها ایستگاه مشترکتان باشد. چیزی که مسلم است، این است که از آن اوقاتی که سپری کردهاید، درس بگیرید. گاهی خوب، گاهی بد. آن ایستگاه و آدم، جزوی از مسیر پرفرازونشیب زندگیتان شدهاند. جزئی که به شما در پیمودن ادامه راه کمک میکند.
فقط یادتان باشد در آن ایستگاه، برای طولانیمدت توقف نکنید. توقف طولانیمدت در مسیر جایز نیست. جاری باشید. در حرکت باشید. پیش بروید. مثل یک رود، در حال پیمودن پستیوبلندیها باشید. رودی که اگر مسیر درست را پیش برود، از آبشارهای زیادی سقوط کند، سنگهای زیادی را جابهجا کند، در نهایت به دریا میرسد. و دریا، مقصد نهاییست. دریا ایستگاه پایانیست. ایستگاهی که میتوانید تا ابد در آن آرام بگیرید و همانجا بمانید.
تمرین سوم ما برای مدیریت توجه:
به عوامل حواسپرتی که در تمرین دوم یادداشت قبلی کار خوانی داشتیم مراجعه کنید و حالا، سه علت اصلی برای ناراحتیتان بنویسید که احتمالا با رفتارهای ناخواستهتان میخواهید از آنها فرار کنید. مثلا آن موقع که میخواستم به سراغ بازی بروم، سعی میکردم از این موضوع فرار کنم که:
1. فشار درسها و تکالیفم من را خسته و بیحوصله میکرد.
2. درسی که میخواندم مورد علاقهام نبود.
3. میترسیدم از دیگر رقبا در بازی عقب بمانم.
سازمان دانشجویان جهاددانشگاهی واحد اصفهان میکوشد با انتشار سلسله مطالب «کار خوانی»، مخاطبان خود را در مسیر رسیدن به شناخت بهتر خود، برای رسیدن به رضایت شغلی یاری کند. یادداشتهای پیشین، با هشتگ کارـخوانی در شبکههای اجتماعی این سازمان به نشانی studentcity.isf@ قابل دسترسی است و یادداشتهای آتی نیز، به معرفی کتاب «مدیریت توجه» اختصاص خواهد داشت؛ کتابی که راهنمایی است برای تصمیمگیری و عملیکردن تصمیمها و به نتیجه رساندن هدفها، تا نیرو و امیدی به خواننده ببخشد که برای وقت باقیماندهاش نقشه بکشد، جاهطلبیهایش را کشف کند و همانطوری زندگی کند که دوست دارد.