کارلی فیورینا، نویسنده کتاب «راه خودت را پیدا کن»، چهار ویژگی را لازمه موفقیت در زندگی شغلی میداند: «شجاعت، شخصیت، همکاری و خلاقانه دیدن امکانات». او فصل پنجم کتاب خود را به پاسخی طولانی، برای این سوال اختصاص میدهد که همه بالاخره باید یک روز از خودمان بپرسیم: «از چه چیزی میترسی؟»
مدیر عامل سابق شرکت hp، با تأکید بر اینکه تجربه ترسیدن، بخشی از انسان بودن است و نترس بودن، افسانهای بیش نیست، خاطرهای از دوران فعالیت خود در شرکت ایتی اندتی را نقل میکند تا درک مفهوم شجاعت شغلی برای ما آسانتر شود: «زمانی که مدیر بخش مهندسی بودم، من و گروهم ناچار بودیم با یکی از وکلای شرکت که برای پروندهای به اطلاعاتی از بخش ما نیاز داشت، گفتوگو کنیم. کار خیلی سختی بود؛ هر وقت گلن، وکیل شرکت، با یکی از کارمندان من تماس میگرفت و درخواستی داشت، به جای اینکه مثل انسانی معمولی و متمدن برخورد کند، نعره میکشید و فریاد میزد و اغلب اوقات، تلفن را روی اعضای تیم من قطع میکرد.
گلن، به طرزی باور نکردنی بد دهان بود و هر وقت با همکاران من تماس میگرفت، آنها مرا سرزنش میکردند. احترام به افراد، یکی از ارزشهای ما در ایتی اندتی بود و به اعضای تیم من بیاحترامی میشد.
بالاخره یک روز طاقتم طاق شد، گوشی را برداشتم، شماره گلن را گرفتم و به او گفتم: تو حق نداری با کارمندان من اینطوری رفتار کنی. تو باید به این آدمها احترام بذاری. اونا دارن سخت کار میکنن و به جز کارای عادی روزمره، خرده فرمایشای تو رو هم انجام میدن. لیاقتشون بیش از رفتاریه که تو باهاشون داری.
رتبه اداری گلن در شرکت، خیلی بالاتر از من بود و شاید به همین علت بود که خیلی خوشش نیامد وقتی به او گفتم که چه کاری باید انجام بدهد. میدانستم ناراضی است، چون همهجا این نارضایتی را با کلماتی ناخوشایند بیان میکرد. آن روز او داد و بیدادش را با این پرسش خاتمه داد: میخوای چیکار کنی؟
به نظر میرسید به دو راهی برخورده بودم و میدانستم که باید تصمیمی بگیرم. به این فکر کردم که یا باید به شجاعت نیرو بدهم و یا به ترس. پس به او اعلام کردم: تا زمانی که عذرخواهی نکنی و رفتارت رو تغییر ندی ما دیگه هیچ کاری برای تو انجام نمیدیم.
با این جمله، گوشی را قطع کردم و زدم زیر گریه. شاید در ظاهر به شجاعت نیرو دادم اما در باطن، لبریز از ترس بودم. بعد از چند لحظه گیجی از کاری که کرده بودم، خودم را آرام کردم و به سمت اتاقی رفتم که همکارانم نشسته بودند. برایشان توضیح دادم که به گلن چه گفتم و به آنها دستور دادم که هیچ کاری برای او انجام ندهند.
به اعضای تیمم گفتم: ممکنه باعث اخراج خودم شده باشم اما پای کاری که کردم میایستم. اگه هر کدوم از شما از این قضیه متضرر شدید، تقصیر رو بندازید گردن من. متوجه شدید؟
همه سرها را تکان دادند و لبخند زیرکانهای زدند. هیچکس زورگویی را دوست ندارد. هیچکس دوست ندارد با او مانند تفاله رفتار شود. من او را سر جایش نشانده بودم و اگر چه زانوانم میلرزید، اما میدانستم که کار درستی انجام دادهام.
دو روز طول کشید تا گلن، معنی پیام مرا درک کرد و برای عذرخواهی رسمی، تماس گرفت. او از من و گروهم معذرت خواست و اطلاعات بعدی را با احترام درخواست میکرد.
من نیاز داشتم تا به منظور ایستادگی در برابر رفتارهای نفرت انگیز، کمی شجاعت نشان بدهم چرا که به گفته مارک تواین، شجاعت یعنی مقاومت در برابر ترس و تسلط بر آن، نه نبودن ترس.»

البته که ما نمیتوانیم حضور ترس را از زندگیمان پاک کنیم اما میتوانیم با آن مبارزه کنیم. کاملا طبیعی است که وقتی تصمیم میگیریم با ترس مواجه شویم، احساس اضطراب کنیم اما گاهی باید به خودمان بگوییم: نترس.
مسیر رسیدن به تمام توانایی انسان، با مشکلات پوشیده شده و برای حل کردن این مشکلات، باید نظم امور را تغییر داد. چیزی که اشتباه است باید اصلاح شود؛ سیستمی خراب است، رابطهای خوب پیش نمیرود، با کسی بدرفتاری میشود و ارزشی نادیده گرفته میشود. برای تغییر دادن نظم امور باید اقدام کرد، اقدامی شجاعانه و سرنوشتساز؛ هر چه باشد، امور به خودی خود تغییر نمیکنند.
کارلی فیورینا در کتاب «راه خودت را پیدا کن»، با بیان خاطرهای دیگر اهمیت شجاعت در کار را به ما یادآور میشود: «در طول شش سال کار در شرکت هیولت پاکارد، من و همکارانم تغییرات مهمی را به وجود آوردیم و مسائل بسیاری را حل کردیم. من به کارهایی که انجام دادم افتخار میکردم و هنوز هم افتخار میکنم با این حال، اگر اخبار منتشر شده در روزهای بعد از رفتن مرا بخوانید، فکر میکنید من شیطان مجسم یا حتی بدتر از آن بودهام! هضم این قضیه برای من که در خدمت خوشی دیگران بودم، خیلی دشوار بود. به شدت به اینکه دیگران چه فکری میکنند اهمیت میدادم. میخواستم پذیرش، علاقه و احترام دیگران را جلب کنم اما به عنوان شخصیتی کاملا ناتوان به تصویر کشیده شدم! چه باید میکردم؟

میتوانستم به ترسهایی نیرو بدهم که ناگهان پدیدار میشدند: اینکه همه از من متنفر بودند چون خودم را شرمنده کرده بودم، اینکه دیگر هرگز موفق نخواهم شد، یا میتوانستم رویه دیگری را در پیش بگیرم و بر سر حرف خودم بمانم.
شجاعت، نیرویی را درونم بیدار کرد که نمیدانستم آن را دارم. من محکم پای ارزشهایم ایستادم و بر گفتن حقیقت اصرار کردم.»
البته که روبرو شدن با ترسها دردناک است و آسانتر است در خانه بمانیم و زندگیمان را بکنیم اما اگر فقط ذرهای شجاعت را فرابخوانیم، همان مقدار، ما را به پیش میبرد.
سازمان دانشجویان جهاددانشگاهی واحد اصفهان میکوشد با انتشار سلسله مطالب «کار خوانی»، مخاطبان خود را در مسیر رسیدن به شناخت بهتر خود، برای رسیدن به رضایت شغلی یاری کند. یادداشتهای پیشین، با هشتگ کارـخوانی در شبکههای اجتماعی این سازمان به نشانی studentcity_isf@ قابل دسترسیست و یادداشتهای آتی نیز، به معرفی بیشتر کتاب «راه خودت را پیدا کن» اختصاص خواهد داشت؛ کتابی که راهنمایی برای تشخیص استعداد نهفته و قدرت درونی، سپس تقویت و به کار بردن آن در جهان بیرونی است.